تاریخ انتشار : پنجشنبه 3 اسفند 1402 - 12:23
414 بازدید
کد خبر : 208927

نمایشگر “True Detective: Night Country” از ابتدا چشم اندازی برای فینال داشت

نمایشگر “True Detective: Night Country” از ابتدا چشم اندازی برای فینال داشت

  به گزارش وبسایت دانلود فیلم و به نقل از برخورد دهنده به نویسندگی و کارگردانی عیسی لوپز، فصل چهارم گلچین جنایی HBO، کارآگاه واقعی: کشور شب، همه چیز در مورد حال و هوا و حال و هوا است، از شب های تاریک و یخبندان گرفته تا نکات ماوراء طبیعی و ترسناک. در هسته اصلی

 

به گزارش وبسایت دانلود فیلم و به نقل از برخورد دهنده به نویسندگی و کارگردانی عیسی لوپز، فصل چهارم گلچین جنایی HBO، کارآگاه واقعی: کشور شب، همه چیز در مورد حال و هوا و حال و هوا است، از شب های تاریک و یخبندان گرفته تا نکات ماوراء طبیعی و ترسناک. در هسته اصلی آن مشارکت ناآرام بین کارآگاهان لیز دانورز (جودی فاستر) و اوانجلین ناوارو (کالی ریس) است، تحقیق درباره ناپدید شدن هشت مردی که ایستگاه تحقیقاتی قطب شمال در انیس، آلاسکا را اداره می کردند، و چگونگی ارتباط آن با قتل. یک فعال بومی محلی دانورز و ناوارو که در رویکردشان متفاوت هستند، اما با همان هدفی در ذهن دارند، در اثر تراژدی شخصی شکل می گیرند و باید زخم های خود را در جاده پر پیچ و خم حقیقت التیام بخشند.

برای لوپز، فیلمساز مکزیکی، فیلم فانتزی ترسناک «ببرها نمی ترسند» توجه HBO را به خود جلب کرد و منجر به ساخت فیلم True Detective: Night Country شد. با روی کار آمدن فاستر و ریس، چشم‌اندازی بسیار روشن برای اینکه به کجا می‌رفت، و هر جزئیاتی که در مورد آن فکر می‌شد و تجزیه‌وتحلیل می‌شد، نتیجه یک داستان شوم برفی با پراکندگی ماوراء طبیعی در بالای یک تریلر جنایی سخت است.

 

پس از نمایش هر شش قسمت، کولایدر این فرصت را پیدا کرد که با مجری برنامه در مورد همه چیزهایی که کارآگاه واقعی است چت کند، Se7en و سکوت بره‌ها را برای الهام دوباره تماشا کرد، چیزی که فاستر و ریس را به بهترین جفت تبدیل کردند، می‌خواستند شگفتی‌هایی را در جزئیات بیابند، خلق کنند. جسد، چگونه زبان بریده شده در داستان بازی می کند، و از همان ابتدا می دانستم که داستان چگونه به پایان می رسد.

 

شبکه HBO بعد از تماشای «ببرها نمی ترسند»، عیسی لوپز را برای فصل ۴ سریال True Detective تحت تعقیب قرار داد.

کولایدر: من کنجکاو بودم که ببینم کارآگاه واقعی چه شکلی می تواند در صدای یک زن گفته شود، و به لطف شما، دیگر لازم نیست آن را تصور کنم. چه چیزی شما را به این سریال کشاند؟ چطور شد که شما به عنوان مجری برنامه، نویسنده، کارگردان و تهیه کننده اجرایی کاملاً مسئول هستید؟

ISSA LÓPEZ: من فیلمی ساختم به نام ببرها نمی ترسند، که [سفر] طولانی داشت، اما مخاطبانش را پیدا کرد، و از نظر کمی مذهبی محبوب است. HBO آن را تماشا کرد و آن را دوست داشت، و آنها احساس کردند که حسی دارد که آنها را به یاد True Detective می اندازد. این ترکیبی از واقعیت بسیار تلخ و تلخ با صحنه جنایی بود که بسیار شوم و هیجان انگیز و بویی از ماوراء طبیعی بود. آنها با من تماس گرفتند و پرسیدند: “با کارآگاه واقعی چه کار می کنی؟” و من چند ایده داشتم. من قبلاً به یک Whodunit فکر می کردم و به قطب شمال فکر می کردم و شکل داستان را داشتم که عالی بود. وقتی دیدم را مطرح کردم، کاملا شگفت زده شدند. آنها با یک فیلمساز مکزیکی تماس گرفتند و احتمالاً فکر می کردند که من می خواهم در مرز با کارتل ها بسازم. من می‌گفتم: «نه، این در آلاسکا در یخ خواهد بود» و آنها انتظار چنین چیزی را نداشتند. وقتی داستان ناپدید شدن این دانشمندان و همه اینها را به آنها گفتم، آنها اینگونه گفتند: “ما وارد شده ایم.” آنها فوراً فهمیدند که من یک رویایی دارم. این از آن‌ها نشأت می‌گرفت، ایده کارگردانی هر قسمت از من. من هنوز نمی توانم ریسک هایی را که آنها انجام دادند باور کنم، اما آنها از نتایج بسیار خوشحال هستند.

 

وقتی نوبت به کاری که توانستید انجام دهید، نه فقط با این فصل، بلکه با ساخت همه آن، به چه چیزی بیشتر افتخار می کنید؟

 

LÓPEZ: این یک فیلم است و اینطور نیست. سخت است زیرا HBO هر هفته کاهش می یابد، و من فکر می کنم چیزی فوق العاده در مورد داشتن یک قسمت در یک زمان وجود دارد. cliffhangers در نمایش بسیار شدید هستند و باید منتظر نمایش بعدی و ایجاد رضایت از دریافت آن باشند، تجربه ای است که مردم باید داشته باشند. اما همچنین، اگر اتفاقاً تمام قسمت‌ها را پشت سر هم تماشا کنید، تأثیر عاطفی دارد که مردم پس از تماشای آن متزلزل می‌شوند. از این نظر شبیه یک فیلم است. بنابراین، توصیه من این است که بعد از تماشای هفتگی آن، بنشینید و در یک شنبه در تاریکی و امیدوارم در سرما دوباره آن را تماشا کنید. من فوق‌العاده به این موضوع افتخار می‌کنم، زیرا همیشه گفته‌ام که اگر از کاری که انجام می‌دهید وحشت ندارید، نباید آن را انجام دهید. من کلی چیزهای مختلف در ژانرهای مختلف فیلمبرداری کرده ام، صحنه های اکشن، ترسناک و کمدی، که فکر می کنم سخت ترین ژانرهای دنیا هستند، اما هرگز شش ساعت و چند ساعت داستان سرایی با چالش های فنی انجام نداده بودم. در تاریکی، در قطب شمال، با A-listers. این بسیار فراتر از محدوده کاری است که قبلا انجام داده ام. من تلویزیون تولید بزرگی را در بریتانیا کارگردانی کرده بودم و جلوه‌های بصری را انجام داده بودم، اما با این حال، این در سطح کاملاً متفاوتی است. شما نمی‌دانید که می‌خواهید به آن برسید یا نه، و این تمام نکته است.

 

وقتی HBO آن را روشن کرد و با مدیران مسئول برنامه برای شام رفتیم، آنها من را نشستند و گفتند: «گوش کن، نمی‌دانی به چه چیزی وارد شدی. ما شاهد بوده ایم که فیلمسازان بسیار با تجربه به این نقطه رسیده اند که وقتی کارگردانی هر قسمت از یک سریال را بر عهده می گیرند، نمی توانند ادامه دهند. بنابراین، ما می خواهیم شما بدانید که ما پشت شما هستیم.» ترسیدم، اما بعد رفتم و این کار را کردم، می‌دانی چیست؟ این یک شادی بود. نمی‌خواهم بگویم قطب شمال سخت نبود، و سرما و تاریکی و ۱۲۰ روز تصویربرداری سخت نبود، اما حضور در آن مجموعه بسیار شادی و لذت بود. ما خیلی خندیدیم و این خیلی دوست داشتنی بود. آمدن به آن طرف و دیدن آن در کنار هم این حس را به من داد که بعد از انجام آن می توانی به هر چیزی شلیک کنی. بری جنکینز که یکی از تهیه کنندگان اجرایی است، از آنجایی که او فیلم راه آهن زیرزمینی را کارگردانی کرد، به من گفت: «تو این را کامل می کنی و احساس می کنی یک ابرقهرمان. انجام این کار یک ابرقدرت است. و پس از آن، شما می توانید هر کاری انجام دهید.» و این احساس را دارد.

 

عیسی لوپز، مجری برنامه، با «True Detective: Night Country’s Sound Designer» همکاری نزدیک داشت.

این سریال یک حس فراگیر و مداوم از پیشگویی دارد، از فضا گرفته تا تاریکی و صدا در سراسر آن. شما در حین تماشای آن دائماً در حاشیه هستید، که برای این نوع داستان مناسب به نظر می رسد. آیا این چیزی بود که عمداً می خواستید با آن بازی کنید و در طول فصل به ساختن آن ادامه دهید؟

LÓPEZ: طراحی صدا روی این همان طراح صدا است که روی ببرها کار کرده است، همان طراح صدا از هزارتوی پان است، و همان طراح صدا از همه فیلم های [الخاندرو] ایناریتو است. من و او طراحی صدا را ایجاد کردیم. از روی فیلمنامه ها بود. می‌توانستید فیلمنامه‌ها را بخوانید و بسیاری از افرادی که با من کار می‌کردند می‌گفتند، “این طراحی صدای بسیار سنگینی خواهد بود” و من می‌گفتم: “این کار من است.” من برای موسیقی و طراحی صدا زندگی می کنم. تمام نکته این بود که وهم آلود بودن این دنیا، جایی که می‌دانی بیشتر از آن چیزی است که می‌توانی ببینی، باید با صفحه نمایش مواجه می‌شد و سرما باید به صفحه می‌آمد. شما از هر عنصری که می توانید استفاده می کنید، از تاریکی گرفته تا طراحی صدا، بنابراین طراحی شده است تا شما را در حاشیه نگه دارد.

 

شما در مورد این صحبت کرده اید که چگونه این اجرا به تماشاگران نشان می دهد که جودی فاستر آنها را ندیده اند. چه چیزی باعث شد آن را ببینید؟ چه شد که این شخصیت را در او دیدید؟

 

لوپز: وقتی درباره True Detective تماس گرفتم، رفتم و دوباره آن را تماشا کردم و بلافاصله این حس را پیدا کردم که اولین باری که آن را تماشا کردم متوجه نشدم که به شدت از Se7en الهام گرفته شده است، فیلمی که دوستش دارم. بنابراین، من نشستم و Se7en را تماشا کردم، که هنوز خیلی خوب است. و بعد، من اینطور گفتم: “این در واقع خیلی از سکوت بره هاست.” بنابراین، من سکوت بره ها را دوباره تماشا کردم و گفتم: «جودی فاستر کجاست؟ ما به او نیاز داریم. ما باید خیلی از او را ببینیم.» فکر کردم، «آیا عالی نیست که او را به عنوان یک کارآگاه بازگردانم که شخصیتی کاملاً متفاوت در موقعیتی کاملاً متفاوت است، اما دوباره او را ببینم، در حال انجام یک جنایت بسیار شوم». بنابراین، او از همان ابتدا در ذهن من بود.

 

من همچنین عاشق جزئیات کوچک عجیب و غریب در مورد شخصیت ها هستم، از جمله آن لحظه با شخصیت کریستوفر اکلستون که در رختخواب دراز کشیده و تلویزیون تماشا می کند در حالی که دندان هایش را سفید می کند. آیا این چیزی بود که فیلمنامه شده بود؟ آیا این چیزی بود که او به آن آورد؟ چطور اتفاق افتاد؟

 

لوپز: من یکی از طرفداران بزرگ جان آگوست هستم که نویسنده ای باورنکردنی و بسیار سخاوتمند است. او و کریگ مازین پادکستی در مورد فیلمنامه نویسی دارند که من به آن گوش می دادم و جان لیستی از ۱۱ نقطه برای نحوه نوشتن یک صحنه ایجاد کرد. برای یک نویسنده جوان، من همیشه آن را توصیه می کنم. من متن هایی را دوست ندارم که به شما می گویند چگونه فیلمنامه بنویسید. من آن را تشویق نمی کنم. با این حال، این ۱۱ نکته برای نحوه نوشتن یک صحنه واقعا یادآوری های خوبی در مورد چگونگی زنده نگه داشتن آن هستند، و مورد علاقه من از این نکات این است که “چه چیزی می تواند شگفت انگیز باشد در این صحنه؟” بنابراین، شما صحنه را می نویسید، می دانید چه اتفاقی باید بیفتد، می دانید چه چیزی باید گفته شود، می دانید چه اطلاعاتی باید وجود داشته باشد، و می دانید چه کسی باید در آن حضور داشته باشد، و سپس متوجه می شوید که کجا می تواند طول بکشد. محل. اما آیا این است؟ آیا می توانید به یک مکان متفاوت فکر کنید؟ محیطی که قرار است آن را متفاوت کند چیست؟ چه چیزی می تواند تعجب آور باشد؟ هر چیزی که می نویسم، می گویم: “خوب، خوب، این اتفاق می افتد، و این و این، اما چه چیزی می تواند تعجب آور باشد؟” بنابراین، فکر کردم، “اگر او دندان هایش را سفید می کند، چه اتفاقی می افتد؟” من با آن رفتم و فیلمنامه شد.

 

True Detective: Night Country’s Corpsicle از تصویری از یک موش پادشاه الهام گرفته شده است

آیا زمان زیادی را صرف فکر کردن به ظاهر بصری مورد نظر خود در مورد جسد کردید؟

لوپز: بله، من زمان زیادی را صرف فکر کردن در مورد آن کردم. وقتی داشتم آن را می نوشتم، به این فکر می کردم: “این یک گره از گوشت و چهره های وحشت زده است، و شما نمی دانید که تعداد آنها چقدر است.” اما من می‌گفتم: «لعنتی، ساختن این کار یک کابوس خواهد بود. اگر درست متوجه نشدم، سریالی وجود ندارد. من باید این را بازنویسی کنم.» HBO و مدیران اجرایی و EP ها می گفتند: “چگونه می خواهید این کار را انجام دهید؟” و من اینطور گفتم: «نگران نباش. هیولاها چیز من هستند.» من ترسیده بودم، بنابراین با گیرمو دل تورو تماس گرفتم. من می‌گفتم «استاد، من به یک هیولاساز در بریتانیا نیاز دارم»، زیرا قرار بود در ایسلند فیلم‌برداری کنیم و باید آن چیز را جابه‌جا می‌کردیم. و او گفت: “دیو السی [و همسرش].” به این زوج که نابغه هستند زنگ زدم. آنها بسیار شیرین هستند و این هیولاها را می سازند. پس با آنها نشستم و دیوانه شدیم. من تصوراتی از دوزخ دانته داشتم. من رویایی از یک موش پادشاه داشتم، زمانی که موش ها دور هم جمع می شوند و دمشان گره می زند، و سپس همه با هم می میرند. و بعد، وقتی بچه بودم، پدرم مرا برای دیدن اجساد مومیایی شده می برد، زیرا ما آن را در مکزیک داریم، و حالات آن مومیایی ها با من ماند. ما همه آن جلوه های بصری را با مجسمه یونانی کنار هم گذاشتیم و به این چیزی رسیدیم که یک اثر هنری است، اما باید وحشتناک باشد. و کار کرد. وقتی دیدمش خیلی راحت شدم

 

همه اینها با قتل یک زن بومی شروع می شود که زبانش تنها چیزی است که از او باقی مانده است و دیگر نمی تواند برای خودش صحبت کند. این یک تصویر و ایده قدرتمند است. چگونه این اتفاق افتاد؟

 

LÓPEZ: این خنده دار است که مغز چگونه کار می کند. گفتم: «مردها رفتند. پاپ کورن آنجاست. ساندویچ آنجاست باید چیزی پشت سر باشد، بنابراین ما بدانیم که چه اتفاقی در آنجا افتاده است. چه می‌تواند باشد؟» و من اینطور گفتم: «این یک زبان است.» این یک زبان است زیرا داستانی وجود دارد که باید گفته شود. این زبان است که به شما می گوید: «اینجا داستانی است که باید گفته شود، و نمی توان آن را گفت، پس این نمایشی است که آن داستان را روایت می کند.»

 

من عاشق جفت دانورز و ناوارو هستم. چه چیزی باعث شد که بخواهید جودی فاستر را با کالی ریس جفت کنید؟ اون و اون دوتا با هم چی بود؟ چه چیزی را در مورد آن پویا دوست داشتید؟

 

LÓPEZ: اول از همه، بصری آن وجود داشت. وقتی کالی را پیدا کردم، او را در کنار فاستر به تصویر کشیدم و گفتم: «اوه، این را تماشا می‌کردم. من کاملاً این را تماشا خواهم کرد.» و سپس، انرژی آنها بسیار متفاوت است، اما بسیار مفید است. خیلی بامزه هستند طنز زیادی در نحوه تعامل آنها وجود دارد. آنها زنان کاملاً متفاوتی را به تصویر می کشند که واقعاً با هم کار می کنند، چیزی که در نمایش اتفاق افتاد. آنها بسیار متفاوت هستند، اما در عین حال، آنها به خوبی با هم کار می کنند و شیمی واقعی بود.

 

تاثیرگذارترین چیز در مورد تماشای کار شخصی مانند جودی فاستر چیست؟ آیا کار کردن با بازیگری مانند او متفاوت است زیرا او به تنهایی تهیه کننده و کارگردان است؟ آیا ارتباط متفاوت است؟

 

لپز: اوه، خدای من، دیگر برایم مهم نیست که با هیچ کس دیگری کار کنم. برای من تمام شد خرابش کرد جودی بسیار لذت بخش است و کار کردن با آن بسیار آسان است. او خودش کارگردان است، بنابراین ایده‌هایی می‌آورد و می‌گوید: «ما می‌توانیم این کار را انجام دهیم، یا می‌توانیم این کار را انجام دهیم، یا می‌توانیم ایده شما را بگیریم و من می‌توانم این را به شما بدهم.» این فقط ذهن آور بود. اما همچنین، بی‌تحرکی که وقتی او به صحنه می‌رود، در یک ثانیه، چیزی واقعی است و در حال وقوع است. وقتی او کار می کند، شما حس بازیگری ندارید. او فراتر از آن نقطه است. چیزهایی فقط در آنجا اتفاق می افتد. روش و تکنیکی وجود ندارد. او فقط وارد شخصیت می شود. دیدن این یک عمل جادویی است. و سپس، در کنار آن، سخاوت است. او وظیفه خود می‌داند که بازیگران جوان‌تر را به سطحی برساند که در آن کار می‌کند، به گونه‌ای که کنترل نمی‌کند یا به آنها نمی‌گوید چگونه این کار را انجام دهند. این به سادگی فضایی را برای آن‌ها ایجاد می‌کند تا قدم بردارند. باورنکردنیه. تماشای آن بسیار شگفت‌انگیز است و درس انسانیت، سخاوت و فیلمسازی است.

 

عیسی لوپز مجری برنامه «کارآگاه واقعی: کشور شبانه» همیشه پایان داستان را می دانست

آیا پایان فصل همیشه پایانی بود که برای این داستان و برای دانورز و ناوارو می دیدید یا در طول مسیر تغییر کرد؟

لپز: من از ابتدا می دانستم که قرار است به کجا ختم شود. من می دانستم قاتل کیست و چرا و چرا این کار را کردند و می دانستم که این دو به کجا ختم می شوند. در نهایت، این یک داستان عاشقانه بین این دو زن است. این داستان دوستی و تعلق است زیرا بقیه سفر درباره تنهایی است. 

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 1 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.